- سخت سر
- پایدار، استوار، خیره سر
معنی سخت سر - جستجوی لغت در جدول جو
- سخت سر
- سرسخت، جان سخت، پرطاقت، لجوج
- سخت سر ((~. سَ))
- استوار، لجوج، نام قدیم رامسر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایستادگی، لجاجت
پایان کار سرانجام
آزمند و حریص
آنکه چیزی سخت (مانند کمان) را تواند کشید، زحمتکش. آنکه مردم را به سختی کشد
سخت ساغ (ساق و ساقه پارسی و پهلوی است) پایدار استوار ثابت برقرار پایدار
بی مهر و سنگدل، ظالم
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
زیرک، با ادراک و با فراست، زود فهم
آنکه بر دیگران سخت میگیرد، آنکه امور را سخت تحت مراقبت قرار دهد دقیق، آزمند حریص
همگی، سراسر
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
گناهکار سیاه سر
دل سخت، سنگدل، بی رحم
پایدار، ثابت، با دوام
سراسر، سرتا به سر، همه، همگی
عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
پررو، گستاخ، بی شرم
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، متربّد، ترش روی، بداغر، عبوس، زوش، تندرو، عبّاس، ترش رو، روترش، عابس، اخم رو، دژبرو، تیموک، بداخم، گره پیشانی
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، متربّد، ترش روی، بداغر، عبوس، زوش، تندرو، عبّاس، ترش رو، روترش، عابس، اخم رو، دژبرو، تیموک، بداخم، گره پیشانی
کنایه از سخن بی مزه و ناگوار و ناخوش
مقرّراتی، منضبط، آنکه بر دیگری سخت بگیرد، کسی که دیگران را در فشار و زحمت قرار بدهد، سخت گیرنده، آزمند، حریص
سبک مغز، سفیه، بی خرد، برای مثال سر مردمی بردباری بود / سبک سر همیشه به خواری بود (فردوسی - ۷/۱۵) ، خودرای، فرومایه، پست
آنکه یا آنچه دارای هفت سر (راس) باشد، یا اژدهای هفت سر. اژدهایاساطیری، جهان: (جهان چون یکی هفت سراژدهاست کسی نیست کزچنگ ونابش رهاست) (اسدی)
آن که بر دیگران سخت می گیرد، باریک بین، دقیق، حریص، بهانه گیر
ترشرو، بداخم، زشت، گستاخ، بی شرم
پایدار
Strict, Stringent
строгий
streng
суворий
surowy